گفتگو ها
مطبوعات فرانسه
اخبار
پیش از این در خبر ها
افغانستان
به قلم : شهلا رستمی
تاریخ انتشار مقاله 02/03/2008 به روز شده 03/03/2008 18:30 TU
مرجان ساتراپی و سزارهایش
پرسپولیس، برگرفته از داستان مصوری به همین نام، جایزه "سزار" بهترین اولین فیلم و بهترین اقتباس از یک کتاب را از آن خود ساخت.
پرسپولیس که نامزد دریافت جایزه اسکار نیز بود، از "راتاتوی"، انیمیشن خوب آمریکائی که در وصف سنت آشپزی فرانسه ساخته شده، به ناحق شکست خورد.
چرا به ناحق ؟ در واقع، این دو فیلم با یگدیکر قابل مقایسه نیستند، چرا که پرسپولیس یک انیمیشن دست ساز خانگی است و "راتاتوی" از پیشرفته ترین تکنیک های کامپیوتری، بهره جسته است.
گفتنی است که برای ساختن فیلم پرسپولیس حدود 99 نفر به مدت دو سال کار کرده اند تا به تقریباً 670 شخصیت جان ببخشند و فیلمی آنچنان نزدیک به واقعیت به وجود بیاورند که بیینده، فراموش کند در حال دیدن یک فیلم انیمیشن است.
نکتۀ مهم دیگری که اعطا کنندکان جوایز سزار به خوبی متوجه اش شده بودند، اقتباس بسیار خوب از چهار جلد کتاب پرسپولیس است.
گر چه تبحر "ونسان پارونو" در انیمیشن سازی در کیفیت تکنیکی این فیلم انکار ناپذیر است، اما کار مرجان ساتراپی به عنوان کارگردان و کسی که خود بخش های مهم کتابش را برای ساختن فیلمی منطقی وبدون هیچ گونه سکته، انتخاب کرده نیز تحسین برانگیز است. به ویژه این که کسانی که صدای خود را در اختیار شخصیت های فیلم قرار داده اند، نیز می بایستی کارگردانی شوند که در میان آنها هنرپیشه های بسیار معروفی چون "کاترین دو نو" و "دانیل داریو" قرار دارند که با کارگردان های بزرگ همکاری داشته اند و این بار پذیرفته اند که تصویری نداشته باشند... برای نسخۀ انگلیسی زبان این فیلم هم، هنرپیشه گانی چون "شان پن" و "جنا رولندز" خود را در گیر این فیلم کرده اند.
گفتنی است که فیلم "پرسپولیس" جایزۀ ویژۀ هیأت داوران فستیوال "کن" را در ماه مه گذشته ربود.
به گفتگوئی که با مرجان ساتراپی در پی نمایش "پرسپولیس" در بخش مسابقه ای این فستیوال انجام گر فت گوش کنید...
"ایوان ربروف"، صدای بمی که خاموش شد
شاید نام "ایوان ربروف"، خواننده ای با صدای "باس" کم نظیر که به مدت 40 سال در زمینۀ آواز درخشید، برای نسل جوان نا شناخته باشد، اما برای علاقمندان به صداهای خوب، اپرا، اپرت و ترانه های مردمی روسی، "ایوان ربروف" از جای خاصی بر خوردار بود.
"ایوان ربروف" که در 76 سالگی در روز 27 فوریه در پی سکته قلبی درگذشت، در سال 1931 در برلن از مادری روس به نام "ناتالیانه لینا" متولد شد. مادری که یکی از علاقمندان سرسخت "فیودور شالیاپین " خواننده بسیار بزرگ روسی و یکی از صداهای بی نظیر "باس" اپرا، اولین معلم آواز او بود. "ایوان ربروف" سپس به شاگردی "الکساندر کیت نس" یکی از متخصصین صداهای اسلاو در آمد.
او در سال 1953 نام خود را از "هانس رولف ریپرت" به "ایوان ربروف" تغییر داد و به اجرای آوازهای کریسمس و رپرتوآر موسیقی فولکلوریک روس پرداخت. البته او علاوه بر روسی به زبانهای آلمانی، فرانسه، انگلیسی، ایتالیائی و آفریکانر نیز میخواند. "ایوان ربروف" به زبان یونانی نیز تسلط کامل داشت.
"ایوان ربروف" در سال 1968، با ایفای نقش "توژه" در کمدی موزیکال "ویلنی بر روی بام"اثر "جوزف اشتین" و به ویژه اجرای قطعه " اگر مرد ثروتمندی بودم" این کمدی موزیکال، بسیار معروف شد. البته جثۀ پرحجم، قد بلند تقریبأ دو متری، ریش بلند شبیه به کشیشان ارتدکس او نیز در موفقیت این نقش تاثیر داشتند. او این نقش را 1476 بار، ایفا کرد.
صدای "ایوان ربروف" نه تنها از نظر رنگ که به دلیل وسعت آن جلب نظر می کرد: چهار پرده و نیم یا چهار "اوکتا و ونیم ".
"ایوان ربروف" مدتی با "کر" "قزاق های دن" و سپس با کرهای دیگر از جمله قزاق های دریای سیاه و "اورال" به عنوان سولیست یا تک خوان همکاری نمود.
از سال 1951 تا 1959 ، "ایوان ربروف" در مدرسۀ عالی موسیقی شهر "هامبورگ" به فراگیری پیانو و ویلن و نیز آواز پرداخت.
ایوان ربروف
"ایوان ربروف" کار آواز را با اپرا و خواندن نقش های "باس" اپراهای "سلمانی شهر سویل" اثر روسینی، "بوریس گودونوف" اثر "موسورگسکی " و "شوالیه گل سرخ" اثر "ریشار اشتراوس" آغاز کرد. اما در پی شکستن مچ پایش به هنگام اجرای "اورفه در دوزخ" در صحنه و توقف کار، به ضبط صفحه با اجرای ترانه های فولکلوریک روسی و سپس کمدی موزیکال ها روی آورد.
"ایوان ربروف" طی فعالیت هنر خود 49 صفحه طلائی ربود. او از آغاز کار تا سال 2000 بیش از 7200 کنسرت اجرا کرد.
ترانه های "کالینکا"، "شبهای مسکو"، "قایق رانان ولگا" و" چشمان سیاه" از جمله ترانه هائی بودند که "ایوان ربروف" به انتشارشان در اروپای غربی کمک شایانی نمود.
به هر حال هر کسی که یک بار صدای "ایوان ربروف" را شنیده باشد، نمی تواند از تحسین زنگ و گستره صدای او خودداری کند و به خود نگوید: آیا ممکن است حنجرۀ انسان بتواند چنین آوای هارمونی داری را تولید نماید؟
"خون ریخته خواهد شد" یکی از بهترین های سینما در ما ههای آغازین 2008
با فیلم "خون ریخته خواهد شد"، " پل توماس آندرسن" کارگردان آمریکائی، پایه های جامعه آمریکا یعنی ثروت اندوزی و مذهب را زیر سئوال می برد.
یک هفته پس از اعطای جوایز اسکار و ربودن جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد توسط "دانیل دی لوئیس" برای بازی در این فیلم، سینما روها در فرانسه توانستند از روز چهارشنبه گذشته به دیدن فیلمی بروند که بدون شک یکی از شاهکارهای سینمای مستقل آمریکا به شمار می آید. " پل توماس آندرسن" البته در گذشته نیز با فیلم هائی چون "شبهای بوگی" و "ماگنولیا" نظر ها را به خود جلب کرده بود.
در فیلم"خون ریخته خواهد شد"، که برداشتی است از کتاب "نفت" اثر "آپتون سینکلر"، " پل توماس آندرسن" دو شخصیت را برای جان بخشیدن به دو پدیده بنیادی جامعه آمریکا، تلاش برای ثروت اندوزی و باورهای مذهبی، بر می گزیند.
"دانیل پلین ویو" که با سخت کوشی و آینده نگری چندین چاه نفت کشف کرده ثروتی هم اندوخته، همراه با پسر کوچکش، راهی روستائی پر گرد وغبار وفاقد از هرگونه جذبه، به نام "لیتل بوستون" در غرب آمریکا میشود تا از ذخایر نفتی آن بهره برداری کند. " پل توماس آندرسن"، برای جان بخشیدن به دو پایه ای که صحبتش رفت، اورا در مقابل یک کشیش جوان مداح و بسیار گمراه گننده، "ایلای ساندی" قرار میدهد.
از رو در روئی این دو شخصیت ، با پردازش کلاسیک داستان در قالبی مدرن، با استفاده بسیار ماهرانه از دوربین، نور ، پلان سکانس، مونتاژ و موسیقی ونیز بدون پر چانه گی، چه از نظر گفتار ویا تصویر، " پل توماس آندرسن" فیلمی می سازد که از آغاز تا پایان بیینده را در گیر میکند.
" پل توماس آندرسن" از ورای شخصیت "دانیل پلین ویو" که انسانیت خود را در راه رسیدن به " رویای آمریکائی" از دست می دهد اما در عین حال واقع بین و نسبت به انسان ها بد بین باقی می ماند ونیز مخاطب او که پیامبری دروغین است، تلاش بر جستجوی ریشه های نا هنجاری در جامعه خود می کند. عللی که می تواند ریشه ناهنجاریها در جوامع دیگر نیز باشد.
"فرصت را نباید از دست داد"، یا اگر هم از دست دادید اتفاقی نخواهد افتاد.
به رغم حضور بازیگرانی چون "جک نیکولسون" و "مورگان فریمن"، " راب رینر" فیلمی بسیار هالی وودی ارائه می دارد که تنها جذیه آن دیدن این دو غول سینمای آمریکاست. گرچه هر دو همان شکلک ها و حرکات مخصوص به خود را تکرار می کنند.
در "فرصت را نباید از دست داد" دو مرد مسن مبتلا به سرطان، یکی ثروتمند و صاحب شماری بیمارستان و دیگری فقیر، در یک اتاق، در بیمارستان بستری میشوند. البته دلیل یک چنین گرد هم آئی باور نکردنی مقرراتی است که خود آقای ثروتمند برای بیمارستان هایش وضع کرده. به هر حال این دو تصمیم می گیرند که به خرج آقای ثروتمند (جک نیکولسون) آخرین آرزوهای خود را پیش از مرگ بر آورده سازند. در اینجاست که فیلم تبدیل به یک کمدی (نه چندان کمدی)-تراژدی (اگر نامش را بتوان تراژدی گذاشت) میشود. پس چندان فرصت مغتنمی هم برای علاقمندان به این دو هنرمند نیست.
راه ابریشم
30/01/201016:46 TU
23/01/201016:28 TU
16/01/201015:49 TU
09/01/201015:17 TU
04/01/201006:48 TU
26/12/200913:32 TU
19/12/200917:05 TU
05/12/200917:35 TU
28/11/200913:09 TU
28/11/200914:06 TU