اخبار
پیش از این در خبر ها
افغانستان
به قلم : علیرضا مناف زاده
تاریخ انتشار مقاله 05/02/2009 به روز شده 10/02/200913:51 TU
انقلابِ ۱۹۷۹ ایران که امروز از آن زیرِ عنوانِ انقلابِ اسلامی یاد می کنند، آثارِ خواسته و ناخواسته ی بسیاری به جای گذاشته که هنوز از چند و چونِ آن ها در عرصه هایِ گوناگونِ اجتماعی و فرهنگی آگاهیِ همه جانبه ای نداریم. یکی از این عرصه ها زبان فارسی است. در سه دهه ای که از انقلاب می گذرد، در زبان فارسی چه از نظر نحوی و چه از نظر واژگانی تغییراتی رخ داده و نوآوری هایی صورت گرفته که با اندکی کنجکاوی می توان برخی از آن ها را ردیابی و تا اندازه ای مشخص کرد. تغییراتِ نحوی دو گونه اند. یکی تغییراتی که از راه ترجمه ی متن هایِ ادبی و علمی در زبان راه یافته اند و دیگری تغییرا تی اند که اهل زبان آگانه در زبان وارد کرده اند و پس از چندی پذیرش همگانی یافته اند. گونه ی نخست، ترکیب ها و جمله بندی ها یی را در بر می گیرد که پیشینه ای در زبان فارسی نداشته اند. این ها از زمانی که ایرانیان از یک قرن پیش با زبان هایِ اروپایی سر و کارِ جدی پیدا کرده اند، هر چند گاه در زبان ظاهر شده اند و رفته رفته جا افتاده اند. پس از انقلاب، به سبب رونق گرفتن کارِ ترجمه، ورود این گونه ترکیب ها و جمله بندی ها بیشتر شده است. برخی ازآن ها تضادی با قواعدِ نحوِ فارسی ندارند. مانند " دوش گرفتن " که ترجمه ی واژه به واژه از زبان فرانسه است. اما برخی دیگر با نحوِ زبانِ فارسی ناسازگارند. مانند بیشتر ترکیب ها و جمله بندی ها یی که به صیغه ی مجهول راه یافته اند. با این گونه ترکیب ها و جمله ها ادیبان همواره مخالفت کرده اند، زیرا معتقدند که در فارسی بیشتر فعل معلوم به کار می برند، نه فعل مجهول. به جایِ آنکه بگویند: " گفته می شود که... "، می گویند: " می گویند که.... ". اما به رغمِ ناسازگاریِ نحوی، بسیاری از این ترکیب ها و جمله بندی ها نیز در زبان جا خوش کرده اند و تلاشِ ادیبان در بیرون راندنِ آن ها بیهوده است. به عنوان مثال، امروز برایِ فارسی زبانِ ایرانی عجیب نیست اگر بشنود : " فرشی که شما می خواستید فروخته شد یا به فروش رفت " به جایِ : " فرشی را که شما می خواستید فروختیم یا فروختند ". همین طور است تر کیب هایی مانند " نقش بازی کردن" ، " در جریان گذاشتن" یا" تماس گرفتن " که ترجمه ها یِ واژه به واژه از زبانِ فرانسه اند که بی شک در آغاز شگفت می نموده اند و اکنون جا افتاده اند.
واما تغییرات نحوی که اهل زبان آگانه در فارسی پدید آورده اند، تغییراتی اند که هرچند برای بعضی ها غریب می نمایند، در اساس ناسازگار باقواعدِ نحوِ زبان فارسی نیستند. امروز جمله هایی از این دست در روزنامه ها فراوان به چشم می خورد: " آمريكا بداند ايران مثلِ عراق و افغانستان نيست ". دراین جمله ی مرکب، هم حرفِ ربطِ " که " حذف شده است و هم فعلِ " بایستن". در واقع، فعلِ" بداند" که مضارع التزامی است، پیروِ فعلِ " بایستن " است. جمله را پیش از این بی گمان باید چنین می نوشتند : " آمريكا ( باید) بداند (که) ايران مثلِ عراق و افغانستان نيست ". این حذف کردن ها را در متن هایِ کهن و معتبرِ فارسی نیز می توان دید. بنا براین، جمله هایی مانند جمله ی بالا با نحوِ زبانِ فارسی ناسازگار نیستند.
امروز، کسانی از اهل قلم و زبان برخی جمله بندی هایِ کهن و متروکِ فارسی را در نوشته هاشان به کار می برند و در پیِ رایج کردنِ آن ها هستند و این کار را برای پاسخگویی به نیازهایِ زبانی ضروری می دانند.
وامّا نوآوری هایِ واژگانی در عرصه هایِ گوناگون صورت گرفته و نوآوران همچنان دست در کارِ ساختن و گزیدنِ واژه هایِ تازه اند. به نظر می رسد که ذوق ورزی در زمینه ی واژه سازی و واژه گزینی از انحصارِ چند روشنفکر یا گروهی از اهل قلم درآمده، مردم عادی نیز به ویژه اهلِ حرفه و پیشه وران - البته هرکسی در حوزه ی کار خودش - دراین پهنه ذوق آزمایی می کنند. این کار در گذشته هم انجام می گرفت. واژه هایی مانند میل-لنگ، سگ-دست، دنده، فرمان، قالپاق و سپر را نخستین مکانیسین های اتومبیل در ایران ساختند. در این سه دهه ی پس ازانقلاب، به عللِ گوناگون، کار واژه سازی و واژه گزینی بیش از هر زمانِ دیگری در گذشته، شتاب گرفته است. مترجمان جرأت بیشتری یافته اند و با وجود نهادِ فرهنگستان، در ساختن و گزیدن و پیشنهاد کردنِ معادل هایِ تازه درنگ نمی کنند. برخی ازاین معادل ها، خوش ساخت و بقاعده اند و به همین سبب پذیرفته می شوند و برخی دیگر خیلی زود به بوته ی فراموشی سپرده می شوند. از میان واژه هایی که مردم ساخته اند یا برگزیده اند، دو واژه را در نظر بگیریم. یکی، واژه ی شوینده است و دیگری، واژه ی چید مان. تاکنون، " شوینده " در فارسی دلالت بر کسی می کرد که چیزی را می شست. اکنون این واژه را برای مواد و ا بزارهای شست - و- شو کننده به کار می برند. مثلا می گویند : دستگاه شوینده، مایع شوینده، پودرشوینده، صنایع شوینده. واژه ی چید مان را- از ماده ی ماضیِ فعل" چیدن" و پسوندِ " مان" - از رویِ ساختِ واژه هایی مانند ساختمان و سازمان ساخته اند. (فراموش نکنیم که همین دو واژه را هم فرهنگستان اول ساخت و هر دو خوب جا افتادند. پیش از آن به ساختمان، عمارت می گفتند.) دو دهه ای پیش، داریوش آشوری واژه ی گفتمان را به جایِ دیسکور پیشنهاد کرد که خیلی ها آن را پذیرفتند ودر نوشته ها و گفت و گو هاشان به کار می برند. پیش از انقلاب نیز واژه ی یادمان را به جای مونومان (Monument) گذاشته بودند که بعضی ها آن را به غلط معادل " یاد بود" می انگارند ودر همین معنا به کار می برند. امروز چیدمان را هم به جایِ اینستالیشن(Installation) به کار می برند و هم به جای رانژمان(Rangement). این واژه ی تازه نیز چنان جا افتاده است که همه از آن استفاده می کنند. اینک برخی کاربُرد هایِ آن در روزنامه ها و اعلان هایِ تبلیغاتی: چیدمانِ صفحه، چیدمانِ انواع میوه، چیدمانِ مطالب در یک ستون، چیدمانِ اثاثِ منزل، چیدمانِ عکس های خبری، چیدمانِ زیبایِ اتاق ها (دکوراسیون داخلی)، چیدمانِ ادبی، چیدمانِ آشپزخانه. به نظر می رسد که سازندگان و پیش نهندگانِ این دو واژه و واژه هایی از این دست گوشه ی چشمی هم به کارِ واژه سازان و واژه پردازان و واژه گزینانِ حرفه ای دارند. به هر حال، اگر واژه ای خوش ساخت و بقاعده باشد، جایِ خود را در زبان باز می کند. واژه هایِ ناجور را طبیعتِ زبان و صرافتِ طبعِ مردم پس می زنند. خیلی نگرانِ زبانِ روزمره ی فارسی نباشیم! در اصطلاح شناسیِ رشته هایِ گوناگونِ علمی است که در مانده ایم.
زبانِ فارسی جلوه گاهِ زندگانیِ اجتماعی مردم و حسّاسیّت هایِ فردی و سیاسیِ آنان نیزهست. مردم از کلمات و اصطلاح هایی که با بارِ معنایی خاص بر آنان زورآور می کنند، روی بر می گردانند. در گرماگرمِ انقلاب و پس از آن، انقلابیانِ مذهبی برخی کلمه هایِ ساده ومرّکب را واردِ زبان کردند که اغلب بارِ ایدئولوژیکی داشتند و به همین سبب همگان آن ها را نپذیرفتند. کلمه ی مرّکبِِ " ایثارگر" یکی از آن هاست. ایثار واژه ای است عربی و معنایِ دقیقِ آن برتری وفزونی جُستن است. این واژه در قرآن به دو معنا آمده است. نخست، برتری بخشیدنِ به حق و گُزیدنِ آن، و دوّم، برتری دادنِ به دیگری و سودِ او را بر سودِ خویش مقدّم داشتن. ایثارگر روزی و دربایستِ (مایحتاج) خود را به دیگری می بخشد. امروزاین کلمه را هم به معنایِ جانباز، هم به معنایِ بخشنده، هم به معنایِ شهید و هم به معنایِ فداکار به کار می برند. به خانواده هایی هم که شهید داده اند ایثارگر می گویند. رواج دهندگانِ این کلمه بی شک معناها یِ قرآنیِ ایثار را در نظر داشته اند، امّا در زمانه ای که زبان فارسی بیش ازهر زمان دیگری به روشنی و شفافیّت نیاز دارد، بهتر بود تنها یکی از آن معناها را بر این کلمه ی مرّکب بارمی کردند. شاید جدا از بارِایدئولوژیکیِ این کلمه، کشدار بودنِ معنایِ آن نیز سبب شده است که خیلی ها از به کار بردنِ آن خودداری کنند.
اصطلاح دیگری که وردِ زبانِ بسیاری ازانقلابیانِ مذهبی ست ومردم سخت از آن بیزارند، اصطلاحِ " بنده ی خدا" ست. آن را در باره ی هرآدمی که نمی شناسند به کار می برند. در بازار، در بانک، دراداره هایِ دولتی، در وزارتخانه ها، در فرودگاه و درهرجایِ دیگری که با مردم رو به رو می شوند، آنان را " بنده ی خدا" می نامند. " برادر ببین این بنده خدا چی می خواد؟ " یا " کارِ این بنده خدا به کجا رسید؟" بنده درفارسی به معنایِ بَرده، چاکر، غلامِ زرخرید، عَبد، نوکر و در یک کلام، نقیضِ آزاد است. معادلِ بنده ی خدا درعربی عبدالله است. ولی در هیچ کشورِعربی همه ی مردم را عبدالله نمی نامند. اصطلاحِ بنده ی خدا را در فارسی از رویِ دلسوزی و رحم در باره ی آدمی درمانده به کار می بردند. انقلابیانِ مذهبی با " بنده ی خدا " نامیدنِ مردم، از سویی شخصیّتِِ فردی آنان را انکارمی کنند و از سویِ دیگر به شرافتِ انسانیِ آنان توهین می کنند. درواقع، آنان با این اصطلاح مخاطبِ خود را خوار می دارند. و چون خویشتن را کارگزارانِ خدا بر رویِ زمین می پندارند، مردم را نه انسان هایی آزاد، بلکه بندگانی سرسپرده می دانند. با همین ذهنیّت است که همه را " تو" خطاب می کنند. در حالی که از رهبرشان زیرعنوانِ مقامِ معظمِ رهبری نام می برند وزمانی که گفته هایش را نقل می کنند، نمی گویند: او گفت، بلکه می گویند: ایشان فرمودند. مُخاطبِ ناشناسِ خویش را " شما" خطاب کردن، در درجه ی نخست نشانه ی احترام به مقامِ انسانی اوست. در جامعه ی شهری و در فضایِ عمومی، آدمیان در بافتاری اخلاقی که به آن اخلاقِ اجتماعی (Social ethics) می گویند در کنارِهم و در میانکُنشِ باهم زندگی می کنند. این اخلاقِ اجتماعی دربرگیرنده ی نهادهایِ رسمیِ دولتی و غیردولتی نیزهست وازهمین رواخلاقی ست اندیشیده و شالوده ی اصولِ شهریگری وآیینِ شهروندی. با رعایتِ این اخلاق، فرد به رابطه ی خود با دیگری رسمیّت می بخشد و بدین سان از تَنش ها و برخوردهایِ فرساینده می کاهد. او با " شما" خطاب کردنِ مخاطبِ ناشناسِ خویش هم به مقامِ انسانیِ او احترام می گُذارد و هم از او فاصله می گیرد. این رابطه ی رسمی، رابطه ای ست میان-شهروندی (Inter-citizen) که در چارچوبِ اخلاقی اجتماعی ایجاد می شود. در رابطه ی خودمانی ست که آدمیان یکدیگر را " تو" خطاب می کنند. رابطه ی خودمانی رابطه ای ست شخص با شخص (Interpersonal) که در آن، دو طرفِ رابطه یکدیگر را خوب می شناسند وبه نوعی به هم اعتماد می کنند. این رابطه بر پایه ی توافقِ ضمنیِ دو طرفِ آن بر سرِ یک رشته اصول در بافتار یک اخلاقِ فردی (Morality) ایجاد می شود. انقلابیانِ مذهبی با " تو" خطاب کردنِ مردم، درواقع از هیچ اخلاقی پیروی نمی کنند. بسیاری از شهرنشینان، به ویژه طبقه ی متوسطِ شهری، روز به روز از عادت هایِ زبانیِ آنان بیزارتر می شوند واین بیزاری را با رعایتِ ادبِ شهری و کوشش در جهتِ روشن گویی و روشن نویسی نشان می دهند.
مقالات ویژه
06/02/201015:28 TU
27/01/201011:29 TU
26/01/201013:38 TU
28/01/201013:07 TU
03/01/201007:26 TU
چارلز داروین، متولد 1809 دیدگاه ما را از انسان و جایگاهش در عالم، برای همیشه دگرگون کرده است. صد و پنجاه سال پس از انتشار کتابش منشاء انواع تئوری تحول او، بنیان علم زیست شناسی باقی مانده است.
08/01/201017:12 TU
چارلز داروین در سن پنجاه سالگی با انتشار کتاب" تئوری انواع" انقلابی در علم بیولوژی و نگاه انسان به جایگاهش در جهان ایجاد کرد، نوۀ اراسموس داروین، پزشک و اندیشمند انگلیسی و فرزند رابرت وارینگ داروین، پزشکی صاحب نام بود.
08/01/201017:12 TU
02/01/201017:35 TU
28/12/200913:47 TU
18/12/200910:36 TU