اخبار
پیش از این در خبر ها
افغانستان
به قلم : فرید وهابی
تاریخ انتشار مقاله 01/02/2010 به روز شده 02/02/2010 14:33 TU
واقع گرایی در ترانه سرایی ایران کم و بیش همان سرنوشت و روز و حالی را دارد که واقع گرایی در نقاشی یا سینمای ایرانی. گاه در یکی دو اثر، بسیار پررنگ و محکم پدیدار شده، در بسیاری موارد غایب بوده و بالاخره گهگاه به اشکال ناقص و بی سروته خود را نشان داده است.
در برخی برنامه های قبلی، در بارۀ حضور واقعیت در شعر ترانه ها حرف هایی زده بودیم*. اصلی است بدیهی که وصف واقعیت از وصف مکان و زمان جدا نیست. پس به عنوان ابتدایی ترین نشانه های واقع گرایی می توان در هر متنی به دنبال واژه ها یا عباراتی گشت که به مکان و زمان دلالت می کنند. به عنوان مثال، بازگشت به گذشته و یاد آوردن از خاطرات کودکی، می تواند قدم کوچکی به سوی واقع گرایی باشد.
در قدم بعدی باید دید از این کودکی چگونه سخن گفته می شود: در آغاز ترانۀ "کودکی" با صدای دلکش، معینی کرمانشاهی می گوید:
"یادم آمد شوق روزگار کودکی،
"مستی بهار کودکی
"یادم آمد آنهمه صفای دل
"که بود خفته در کنار کودکی"...
نخستین ابیات این ترانه به شنونده می فهماند که قرار است به گذشته بازگردیم، یا به زبان اهل سینما "فلاش بک" کنیم.
بعد از این مقدمه، به حرف اصلی شاعر می رسیم که می گوید دنیای کودکی زیباتر بود:
"رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت،
"آسمان جلال دیگر پیش من داشت"...
و سرانجام افسوس می خورد که "شور و حال کودکی برنگردد".
در واقع، شعر معینی کرمانشاهی در همان مقدمات واقع گرایی باقی می ماند. هیچ خاطرۀ مشخصی از ایام کودکی روایت نشده و هیچ نکته ای که بتواند وصف کنندۀ فضای واقعی آن دوران باشد، در شعر دیده نمی شود.
در مقام مقایسه، چند بیت از بوستان سعدی را نقل کنیم:
"همی یادم آید ز عهد صغر
"که عیدی برون آمدم با پدر
"به بازیچه مشغول مردم شدم
"در آشوب خلق از پدر گم شدم
"برآوردم از هول و دهشت خروش
"پدر ناگهانم بمالید گوش"...
حکایت سعدی در واقع گرایی، از شعر کودکی معینی کرمانشاهی بسیار جلوتر رفته است. ابتدا باید به ایجاز شگفت آور شعر توجه داشت: سعدی فقط با یک مصراع و بدون حتی یک کلمۀ زاید، به خواننده می فهماند که "فلاش بک" شروع می شود: "همی یادم آید ز عهد صغر"...
سعدی در این شعر به جزییات زمان یا مکان اعتنایی ندارد اما با این حال، با توسل به دو سه کلمه، تمام اطلاعات لازم را به خواننده می دهد: کودکی در روز عید با پدرش بیرون می رود. مشخص نیست که به کجا می روند، اما کاملاً روشن است که حضور مردم، چنان است که کودک را به بازیچه مجذوب خود می کند.
در صحنۀ بعد، کودک در میان آشوب خلق گم می شود.همین دو کلمۀ اخیر کافی است تا وحشت کودک را احساس کنیم:
اینجا، برخلاف مصراع قبلی، حضور مردم ناگهان به آشوب خلق تغییر شکل داده است.
در بیت بعد، سعدی خردسال را می بینیم که از ترس، گریه و فریاد به راه می اندازد و سپس، در ادامۀ همین بیت، به همان سرعتی که گم شده بود، پدر را باز می یابد.
همگی تجربۀ گم شدن های چند دقیقه ای یا حتی چند ثانیه ای دوران کودکی را با خود داریم. هول و وحشت این لحظات کوتاه و سپس آرامش بازیافتن دست بزرگ تر، در ذهن همه هست.
سعدی در سه بیت، تمامی این تجربۀ کودکانه را با قدرتی حیرت انگیز روایت می کند و درس بزرگی از واقع گرایی شاعرانه را پیش چشم می گذارد.
* www.rfi.fr/actufa/articles/104/article_3238.asp
ترانۀ ناسروده
22/01/201015:11 TU
01/01/201017:26 TU
01/01/201016:05 TU
03/12/200918:48 TU
20/11/200914:50 TU
20/11/200912:32 TU
22/10/200916:38 TU
15/10/200917:49 TU
15/10/200916:26 TU