گفتگو ها
مطبوعات فرانسه
اخبار
پیش از این در خبر ها
افغانستان
تاریخ انتشار مقاله 15/08/2008 به روز شده 15/08/2008 16:16 TU
در ترانه سرایی سنتی ایران دنیای واقعی چندان حضوری ندارد. ماجرا یا واقعه ای در این ترانه ها حکایت نمی شود و عشق وعاشقی هم که تقریباً همیشه موضوع اصلی شعرهاست، در فضایی انتزاعی می گذرد.
نگاه به جهان اطراف و واقع گرایی، یا به قولی "درونمایه های انضمامی"، تنها در موارد بسیار اندک و بطور اتفاقی در برخی کارهای نسل تازۀ به چشم می خورد.
هر واقعیتی الزاماً در زمان و مکان جای می گیرد و در نتیجه، در هر متنی- شعر یا نثر- نخستین نشانه های حضور واقعیت، کلمات و عباراتی هستند که زمان و مکان را وصف می کنند.
وقتی در ترانه های سنتی گفته می شود "یارم آمد" یا "تو رفتی"، مطلقاً معلوم نیست که این آمدن و رفتن از کجا به کجاست. پس این افعال معنای واقعی خود را از دست می دهند و در آخر، همان معنای کلی هجر و وصل از آنها باقی می ماند.
در ترانۀ ایرانی ممکن نیست که مثلاً معشوق، شهر "تهران" را ترک کند و یا به شهری دیگر وارد شود. حداکثر، شعر به گفتن "تو اومدی به خونۀ من"، اکتفا می کند، که همین "خانه" هم معنایی تمثیلی و غیرواقعی دارد.
در مقابل، در ترانه سرایی مدرن دنیای امروز، فراوانند اشعاری که ماجرایی را با توصیف دقیق زمان و مکان حکایت می کنند.
به عنوان مثال، شارل آزناوور در یکی از کارهای بسیار معروف و محبوب خود، زندگی و حال و روز مرد همجنس گرایی را تعریف می کند که شب ها با لباس و آرایش زنانه در کاباره ها استریپ تیز می کند.
در این شعر وصف مکان و زمان چنان دقیق است و جزییات چنان "واقعی" انتخاب شده اند، که همین ترانۀ چند دقیقه ای به خوبی کار یک قصۀ کوتاه را می کند.
در ابتدای این ترانه مثلاً، آزناوور محل زندگی شخصیتش را ترسیم می کند و حتی اسم کوچه ای را که این فرد در آن خانه دارد به زبان میاورد، کوچه ای که امروزه همچنان در دنیای واقعیت و در منطقۀ پانزده شهر پاریس وجود دارد.
یکی دیگر از نشانه های مهم توصیف واقعیت، شخصیت ها هستند.
در مثال قبل، "قهرمان" اصلی ترانه، شخصیتی واقعی و دارای "فردیت" است: در طول ترانه می فهمیم که او در کنار مادرش زندگی می کند، می فهمیم که در خانه اش یک لاک پشت، دو قناری و یک گربه دارد، می فهمیم که گاه آشپزی و گاه بافتنی می کند، می فهمیم که هرشب بعد از اجرای برنامه، با دوستان و هم مسلکان خود به کافه می رود تا "غیبت کنند" و پشت سر دیگران حرف بزنند.
و بالاخره بعد ازهمۀ این توصیفات، شخصیت اصلی داستان، راز دل خود را برای شنونده حکایت می کند: عاشق بودن به مرد جوانی که ظاهراً به او اعتنایی ندارد و بیشتر وقتش را در "بستر زنان دیگر" می گذراند...
این ترانه که در دهۀ هفتاد میلادی خلق شد وجنجال فراوان به راه انداخت، در آن زمان یکی از نخستین کارهایی بود که موضوع همجنس گرایی را با صراحت و البته با ظرافت و زیبایی مطرح می کرد.
چنین آثاری هنوز در دنیای فارسی زبان تقریباً ناموجود است. هنوز در ترانه های ما "یار" میاید و می رود و همچنان دل معشوق را می سوزاند.
البته اخیراً در ترانه های لس آنجلسی، دشنام گویی به "یار" وانتقاد از معشوق باب شده است. شاید این نشانۀ ضعیفی باشد از میل به تغییر و نوآوری، اما متأسفانه این ترانه ها هم فقط سنت قدیمی را واژگونه کرده اند: سال های سال صرفاً خوبی معشوق وصف می شد و اینک چندی است که نگاه ترانه سرایان فقط صفات منفی او را می بیند!
فرید وهابی
ترانۀ ناسروده
02/02/201014:33 TU
22/01/201015:11 TU
01/01/201017:26 TU
01/01/201016:05 TU
03/12/200918:48 TU
20/11/200914:50 TU
20/11/200912:32 TU
22/10/200916:38 TU
15/10/200917:49 TU
15/10/200916:26 TU